پيام
+
زهرا به خانه وملک الموت پشت در
ازبهر قبض روح شريف پيامبر
ازهيچ کس نکرده طلب اذن و اي عجب
*بي اذن فاطمه ننهد پاي پيش تر*
با آن که بودداغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد واشک فرو ريخت از بصر
يک چشم او به سوي اجل چشم ديگرش
*محو نگاه آخر خود بود برپدر*
اشک حسن چکيده به رخسارمصطفي
روي حسين بر روي قلب پيامبر
ديگرنداشت جان که کند هردو را سوار
بر روي دوش خويش به هر کوي و هر گذر
*زد بوسه ها به حلق حسين و لب حسن*

ياسيدالکريم
94/9/22
محدثه خانوم
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر/
هر لحظه ياد کرد به افسوس و اشک و آه/
گاهي ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
محدثه خانوم
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
محدثه خانوم
....
نگارستان خيال
* ماتم گرفت حال و هواي مدينه را*.........
* پوشيد کعبه رخت عزاي مدينه را*
محدثه خانوم
اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم