وبلاگ :
آقاسيدبااجازه...
يادداشت :
دروغ مصلحت آميز به....
نظرات :
0
خصوصي ،
3
عمومي
پارسي يار
: 11 علاقه ، 1 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
محمد محدثه
احساس کردم دارم ميميرم.رو کردم به آسمون و گفتم خدا شکرت فقط کمکم کن. بعد اونجوري فيلم بازي کردم که اون پيرزن بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره همين.»
ازش پرسيدم: «چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي؟ ماها که ديگه احتياج نداشتيم.»
گفت: «داداشمي، پول غذاي شما که سهل بود، من حاضرم تمام دارايي مو بدم ولي کسي رو تحقير نکنم.»
اين و گفت و رفت. يادم نمياد که باهاش خداحافظي کردم يا نه، ولي يادمه که اصلاً متوجه نشدم موضوع فيلم چي بود.