سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آقاسیدبااجازه...
 

 

نمیدانم چرا این روزها وقتی وارد جامعه می شوی احساس غربت می کنی؟؟ نمیدانم چرا وقتی بادیگران هم صحبت می شوی، از حرفهای آنها سر درنمی آوری و احساس ترس بر تو غلبه می کند.

وقتی در خیابان راه می روی انگار در شهر مدادرنگی ها و نقاشی های بد راه میروی!!

نمیدانم چرا این روزها وقتی از آرزوهای جوانان میپرسی غیراز وهم و خیال و رویا چیزی عایدت نمی شود!!

قبلا میشنیدیم که می گویند اگر خواهی رسوا نشوی همرنگ جماعت باش، اما امروزه این کار جز رسوایی بهره ای ندارد.

گاهی فکر میکنم نکنه آنها خوب باشند و این منم که برعکس روزگار راه می روم. چندسال پیش بزرگترین گناه جوانان سرکوچه ایستادن بود و بالاترین جرم آنها نوشتن نامه برای جنس مخالف بود. اما امروز آنها از نزدیک باهم ارتباط کلامی و یا ... دارند و آب از آب تکان نمی خورد.

اما امروز داشتن دوست و روابط دوستانه ارزه می خواهد و دیدن و بودن دختر درکنار پسر نامحرم و رابطه داشتن با او از نظر خیلی ها بنیان خانواده مستحکم می شود. چرا؟؟؟ چون آنها معتقدند که این باعث شناخت آنها از هم و تفاهم می شود.

این سوال شاید در ذهن شماهم مثل من باشد که علت این همه تفاوت در اندیشه و ارتباط در چیست؟؟ از کجا آب می خورد؟؟ آیا بخاطر سختگیری های زیاد است یا بدلیل بی توجهی است؟؟؟

 

 




برچسب‌ها: دوستی- ارتباط- دختر- پسر
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 93/3/29 توسط سرباز
تمامی حقوق مطالب برای آقاسیدبااجازه... محفوظ می باشد