سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آقاسیدبااجازه...
 

 

چند قورباغه از جنگلی عبور می‌کردند که ناگهان دو تا از قورباغه‌ها به داخل چاهی عمیق افتادند. بقیه قورباغه‌ها در کنار گودال جمع شدند. وقتی عمق زیاد گودال را با چشم خود دیدند، به آن دو گفتند: چاره‌ای نیست شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه، این حرف‌ها را نشنیده گرفتند و باتمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون آیند… اما قورباغه‌های دیگر دائماً به آن‌ها می‌گفتند: دست از تلاش بردارید… نمی‌توانید خارج شوید… مرگ شما قطعی است.


 بعد از مدتی یکی از قورباغه‌ها تسلیم شد و به قعر گودال افتاد و مُرد. اما قورباغه‌ی دیگر حداکثر توانش را برای بیرون آمدن به کار گرفت. قورباغه‌ها فریاد می‌زدند که: دست از تلاش بردار، بی فایده است، نتیجه‌ای نخواهی گرفت. اما او توانش را بیشتر و بیشتر می‌کرد و بالاخره خارج شد.

وقتی بیرون آمد بقیه از او پرسیدند:  چه دلیل داشت که به  حرف‌های ما توجه نمی‌کردی؟ معلوم شد که قورباغه ناشنواست… او در تمام مدت فکر می‌کرده که دوستانش وی را تشویق می‌کنند.

.



نوشته شده در تاریخ شنبه 93/11/11 توسط سرباز
تمامی حقوق مطالب برای آقاسیدبااجازه... محفوظ می باشد