سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آقاسیدبااجازه...
 

 

زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.
مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.
روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم!
مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد!
زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!
غروب به خانه آمد .

ادامه مطلب...


برچسب‌ها: زاهدوزن زیبا- جادر- ناموس و نگاه

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 93/1/18 توسط سرباز
تمامی حقوق مطالب برای آقاسیدبااجازه... محفوظ می باشد