سیدی از خانواده محترمین مشهد می گوید :
" نزدیک 14 سال بود که از مشهد به تهران رفته بودم و در سنه 1317 برای زیارت ، به مشهد مراجعت کردم و همشیره ام ، همسر مرحوم نظام التّولیه ، امانتی به من سپرد که در مشهد به مرحوم حاج شیخ حسنعلی (رحمة الله علیه) برسانم .
باری ، در همان نخستین روز ورود به مشهد به قریه نخودک رفتم و امانت را در خانه مرحوم شیخ دادم و گفتم که :
" اگر فرمایشی نیست ، به شهر بازگردم"
حاج شیخ پیغام دادند که داخل خانه روم. پیش خود اندیشیدم که من مردی آلوده به گناهم و قابلیت محضر آن بزرگ را ندارم و از ملاقات با ایشان خجل بودم ، به همین سبب گفتم :
" من کاری ندارم ، اگر ایشان را فرمایشی نیست ، بازگردم "
این بار هم قاصدی از طرف ایشان بیرون آمد و گفت :
" حضرت شیخ می فرماید " ما را با تو کاری هست ، داخل شو "
من پنداشتم که حضرت شیخ مرا با برادرم که در خدمت ایشان رفت و آمدی داشت اشتباه کرده اند ، اما چون به خدمت ایشان رفتم نام مرا بردند و از من و برادرم احوالپرسی کردند و آن وقت دریافتم که ایشان اشتباه نکرده اند.
سپس به من فرمودند :
" فلانی ! اگر بی عاری های جهان را تقسیم می کردند ، بیش از این سهم تو نمی شد. دیگر باید از معصیت و گناه توبه کنی ، چرا در نماز خود کاهلی کرده ای ؟! باید که از این پس در این کار اهتمام کنی."
بی درنگ پذیرفتم
پس از آن فرمودند " باید که از شرب خمر احتراز جوئی "
این را نیز در باطن خود قبول کردم که دیگر گرد این کار نگردم
آنگاه فرمودند " باید که از زنهای بدکاره چشم بپوشی "
ولی من از فرط آلودگی و علاقه ای که به این عمل زشت داشتم ، نتوانستم بپذیرم که از آن عمل اجتناب خواهم کرد و پیش خود اندیشیدم که با متعه کردن آنان ، مشکل این معصیت را حل خواهم کرد. اما ناگهان حضرت شیخ فرمودند :
ادامه مطلب...
برچسبها: شیخ نخودکی- مشهد- سید-